حيلت رها کن عاشقا، ديوانه شو، ديوانه شو
وندر دل آتش در آ، پروانه شو، پروانه شو
هم خويش را بيگانه کن، هم خانه را ويرانه کن
آنگاه بيا باعاشقان، هم خانه شو، هم خانه شو
رو سينه را چون سينه ها هفت آب شو از کينه ها
وانگه شراب عشق را، پيمانه شو، پيمانه شو
بايد که جمله جان شوي، تا لايق جانان شوي
چون سوي مستان مي روي، مستانه شو، مستانه شو
آن گوشوار شاهدان، همصحبتي عارض شده
آن گوش و عارض بايدت، دردانه دردانه شو
گويد سليمان مر ترا، بشنو زبان طير را
داني که مرغ از تو رمد، رو دانه شو، رو دانه شو
قفلي بود ميل و هوا، بنهاده در دلهاي ما
خواهي گشايي قفل را، دندانه شو، دندانه شو